در گذشته، متدینان به فلسفه خوشبین نبودند و برخی فلاسفه گاهی با ظواهر دینی مخالفت میکردند، اما تدریس فلسفه توسط حضرت امام(ره) و پس از آن علامه طباطبائی با تواضع و تعبد، همراه با عمل به شرع، موجب شد بینش فقها تغییر کند و فلسفه بهویژه در مواجهه با دنیای غرب و نیاز به گفتگو بر پایه مسلمیات، جایگاه واقعی خود را در حوزهها بیابد.
از قدیم، متدینین خیلی روی خوش به فلسفه نشان نمیدادند و معمولا فلاسفه حرفهایی میزدند که با دید فقها چندان سازگار نبود.
بعضی از آنها- نه همهشان- گاهی در برابر ظواهر شروع، مقداری سرکشی نشان میدادند یا «ان قلت» میداشتند.
ولی وقتی که حضرت امام(ره) فلسفه را تدریس کردند و بعد از ایشان هم مرحوم اقای طباطبایی با آن تواضع و تعبد و خضوعی که داشتند که وقتی به حرم مشرف میشدند، من خودم بارها میدیدم که لبهای مبارکشان را میگذاشتند روی آستانه در و میبوسیدند، تدریس را شروع کردند.
شرع را در جای خودش با همه تعبدیاتش پذیرا بودند و به آن عمل میکردند، طبیعی است که بینش کذائی فقیهان، مقداری تغییر پیدا میکند.
حتی ضرورت زمانی هم ایجاب میکرد که فلسفه جای بیشتری در حوزهها باز کند.
شما کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم مرحوم علامه طباطبائی را با حاشیه مرحوم آقای مطهری در نظر بگیرید.
کاری این کتاب در معارضه و مقابله با تودهایها در آن زمان کرد، که هیچ رساله عملیهای نمیتوانست بکند.
طبیعی است که خودبخود فلسفه جای خود را باز کرد.
هر قدر ما با دنیای مغرب زمین ارتباطمان بیشتر شد و در آینده هم بیشتر خواهد شد، به همان اندازه جایگاه فلسفه و حتی عرفان بازتر میشود.
زیرا شما با هیچ ملحدی یا با هیچ غیرمسلمانی نمیتوانید از طریق تعبدیات شرع و از طریق حدیث یا حتی قرآن کریم وارد شوید.
باید با یک مسلمیات مورد قبوط طرفین گفتگو کرد.
این است که فلسفه خود به خود جای خودش را باز کرد و باید هم باز کند.
منبع: مجله پاسدار اسلام، شماره ۱۲۰



نظر شما